ماشین رو زد کنار اتوبان و موبایل رو درآورد و شماره گرفت !
الو ... الو ... حمید ! تورو خدا قطع نکن ، فقط گوش کن ، منو ببخش ! از این حرفی که زدم منظوری نداشتم ، نمیتونم حتی تصور کنم که بدون تو زندگی می کنم ،
الو .... ( قطع تلفن )
اشک تو چشای قشنگ دختر جمع شده بود .
حرکت کرد !
۶۰ ....۸۰....۱۰۰....۱۲۰....۱۴۰... و ....
چشم هاشو بست
۱۶۰ و .....
موبایل دخترک زنگ زد ! ولی کسی نبود که جواب بده !
(پیغام گیر گوشی فعال شد)
--- الو ، سلام نازنینم ، چرا جواب نمیدی ؟
از دستم ناراحتی ؟ می دونم که تند رفتم ، منم نمی تونم بدون تو زندگی کنم !
الو... !
چرا جواب نمیدی ! الو ...
///لام. مثل تو
من نفهمیدم بلاخره اونی که اول زندگی نمی خواست بکنه شره بود یا دختره ؟ این قضیه هم شده مثل تایتانیک که معلوم نشد تایتانیک سره بود یا دختره !!
:))
اما بگزریم از شوخی جالب بود ...
قلمت سبز و قلبت پرتپش باد
بای
سلام داستان جالبی بود !!! واقعی بود؟؟؟
سلام دوست عزیز داستانک های زیبایی می نویسی
به منم سر بزن
یا حق
اول بگم کوفتتتتتتتتتتتتتتت واسه اون نظری که دادی دوم سال نو مبارک. سوم بازم با ین نوشته گریه ام گرفت. سگات رو جای من ببوس. هههههههههه
با پوزش :
بد است
بسیار بد می نویسید
سلام! داستان تازه چی!؟!؟!
داش ابرام سلام،خیلی مخلصیم از اینکه شمارو زیارت کردیم هرچند در قالب این دنیای دیوانه بلاگستان ... چی کارا میکنی چی میخونی؟رد پاتو تو برفا گم کردی... امیر معزی هم تا چند وقت دیگه میره استرالیا.اینم مبایلمه بزنگ گپ بزنیم:09121024099
خوب حد اقل یه اس ام اس میداد که داره میره خود کشی کنه!!d:
سلام چه اسم بامزه ای داری........داستان هاتم قشنگن .....موفق باشی
قلبم لرزید ...
هر دوشون سقوط مرگباری داشتند ........
بابا تو ..دی تو احساسات ملت!!