داشتم تو خیابون تنهایی راه میرفتم
هوا یهو مه آلود شد و ترسیدم دیگه قدم بردارم
واسه همین نشستم رو زمین تا مه بر طرف بشه
وقتی مه از بین رفت دیدم بغل دستم یه خانم نشسته
پرسیدم : شما ؟!!
گفت : من همسرتم دیگه ٬ یادت رفت ؟