دیشب اینقدر منو روی سنگ سائید که الان تیزه تیزم
ولی چرا اینکارو با من کرد ؟
منو پیچید لای یه پارچه و نفهمیدم کجا داریم میریم ! فقط صدای راز و نیاز با خداش میومد
بعد از چند دقیقه سکوت با سرعت منو از لای پارچه در آورد و گذاشت زیر گلوی پسرش و کشید
ولی .............
حتی دستاش هم نمیلرزید
دوباره کشید
ولی ..............
|