خیابان کیپ بود و هر چند دقیقه ، یکی دو متر جلو میرفتم ، راهی برای فرار نبود
برای لحظه ای ، حرکت ماشین ها قدری شتاب گرفت . همه برای گرفتن راه از دیگری و گریختن از تنگنای خیابان عجله داشتند .
در یک لحظه اتفاق افتاد...
با صدای ناهنجار بوق به جلویی کوبیدم ، عقبی کوبید به من و ………
صدای آژیر آمبولانس که از مدتی قبل شنیده می شد قدری بلندتر شد ،
اما کاری از دست کسی برنمی آمد .
چند دقیقه بعد راننده آمبولانس آژیر را خاموش کرد ،
برای همیشه …
|