-----------------------------------------------------------------------------
طاقت نداشت این همه خفت و خواری رو تحمل کنه !
منتظر یه ماشین مدل بالا بود که حداقل دیه کامل برسه به خونوادش !
هه
خونواده !؟؟؟
اجاره نشین بودن
بزور شاید هفته ای ۲ بار شکمشون تقریبا سیر میشد
صابخونه هم که روزی ۱۰ بار سراغه کرایه ۵ ماه عقب افتادشو می گرفت !
از محلشون که دیگه نمیگم کجا !
بخاطر بی پولی درسش هم و ول کرده بود
از وقتی پدرش تو یه تصادف مرد اینجوری شد !
هرکجا هم کار میکرد مهمونه یه ماه بود ٬ چون می دیدن بی کس و کاره یا پولشو نمیدادن یا زیر آبشو میزدن
باید یه جوری شکم خواهر و مادرشو سیر می کرد
کار جدید و تقریبا پر درآمدی پیدا کرد و دوباره کاخ آرزوهاشو تو ذهنش تصور کرد
سعی کرد اون همه بد بختی رو فراموش کنه
اومد تا این کاخ پوشالی رو واسه مادرش تعریف کنه و حداقل رویای قشنگ رو از دست ندن
وقتی رسید خونه .......
..............................................
دیگه طاقت نداشت که خود فروشی مادرشو ببینه |