تجربه جدید !

 

------------------------------------------------------------------------------

داشت تو هوا پرواز می کرد ٬ احساس خوبی داشت .

هرجا که اراده می کرد تو یه چشم بهم زدن می رسید .

با اینکه در بسته بود ولی از در هم رد می شد ٬ چیزی نمی تونست جلوشو بگیره !

ولی ......

چرا هیچکش اونو نمی دید ؟

احساس کرد یه نیروی قوی داره اونو می کِشه .

نتونست مقاومت کنه ٬ با سرعت سمت نیرو کشیده شد !

خودش رو دید که روی تخت دراز کشیده و چندتا دکتر دور برش ؟!

احساس درد شدیدی تو سینش کرد و کشیده شد روی تخت .

صدای دکتر اومد .....

-  برگشت ٬ خدا رو شکر !

تازه یادش اومد چه اتفاقی افتاده

تو این فکر بود که بعدا کی حرفشو باور می کنه !