داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

بازنده

 

دیگه چیزی ته جیبش نمونده بود . با خودش گفت  :


این بار دیگه دفعه آخره ، خدا خودت کمکم کن که برنده بشم


ولی بازهم ...


همه چیز رو از دست داده بود  ، حتی سر کفش هاش هم قمار کرده بود .

 
وسوسه قمار بازهم قلقلکش می داد .
ناگهان برق شادی تو چشم هاش دیده شد .
نگاه ولع آمیزی به تنها دارایی که داشت انداخت .

دخترک بیچاره یک لحظه احساس غریبی کرد .
این دفعه از نگاه باباش خیلی می ترسید .

نظرات 13 + ارسال نظر
دختر ننه دریا یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:34 http://memull.blogfa.com

سلام
یه جشن تولد وبلاگی برای کسی که دوستش دارم گرفتم
تو هم دعوتی
خوشحال میشم که بیای

حتما

صفا یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:30 http://www.dastanabad.blogfa.com

سلام داستانت فوق العاده بود....
فقط یک مشکل کوچیک داشت اونم اینکه جملاتت خیلی رسمی هستند و حس رو درست منتقل نمی کنند
به خصوص جمله آخر که به خواننده می فهماند دختر ترسیده اما حس ترس را به خواننده منتقل نمی کرد.
موفق باشی

از نظری که دادی خیلی ممنونم همسایه

مینو خانم یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 15:25 http://torshidegan.blogsky.com

سلام

دخترک بیچاره!!!!!چرا توی دنیا باید یه عده فدا و فنا بشن. برای چی .....برای یه لحظه خوشی و احساس خوبی....
تا هست همینه.....فدا شدن وفنا شدن برای یه عده.....
باز می گیم دختر ک بیچاره....

نوشته شما مثل همیشه جالب پر محتوی وزیبا بود.
خدافظ

مینو خانم یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 15:29 http://torshidegan.blogsky.com

حالا اون چیزی که دلم میخواد می نویسم
واقعا که.........شما بعد از سه سال و اندی یه چیز مینویسید...بعد به ما میگید کم کاریم!!!!!!!!دس مریزا
قضیه دیگ سیاه رو میدونین...آره همون قضیه....قضیه ماست...ما با این همه گرفتاریم چرت و ژرت مینویسیم اون وقت حاج آقا میگن به ما کم کاریمممممممممممم


ما کم کار نیستیم............سرمون شلوغه


خدافظ

بد اخلاق

نرگس یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 17:55 http://www.nargesb.blogsky.com

از قمار و قمار باز و قمار بازی متنفرم !

حالا چرا به این غلظت ؟

رویای نیمه تمام دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:13 http://Roya11842.Persianblog.Ir

می‌دانی روزهاست دل بهانه‌ی تو می‌کند و آرزوی دیدنت دگر سرمشق تمام نوشته‌هایم شده است.می‌دانی؟!
فقط بگو یکبار....باشه می‌‌آیم....می‌آیم به سراغت....
منتظرم
به پاس نگاه پرمهرتان [گل]

باشه می آیم....

ولی همسایه

خودمونیما

من که همش میام

یلدا دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:42 http://www.ghoorbagheh.blogsky.com

زیبا بود هپل جان..ببینم هیچ وقت اقدامی برای چاپ یه مجموعه داستان کوتاه کردی؟؟..حیف نوشته هاتن که فقط توی وبلاگ بنویسی..

دل خوش سیری چند ؟

رویای نیمه تمام --- رویـــا دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:46 http://Roya11842.Persianblog.Ir

سلام
دوستم فراموشت نکردم.
فقط...سرم شلوغه ... خودمم نمی دونم چرا

نرگس دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:35 http://golaab.blogsky.com

سلام دوست خوب
فکر نمی کنی یه کم موضوع قمار، قدیمی و تکراریه؟ شاید چون کار های خوب زیادی از شما خوندم، انتظارم زیاد شده.
به هر حال خسته نباشی.

سلام همسایه های2 سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 13:02 http://rezatehranii.blogfa.com

سلام.به من هم سر بزن و نظر یادت نره دوست من

سلام همسایه ها سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 13:03 http://rezatehranii.persianblog.ir

سلام.به این یکی وبم هم بیا.اون پایین ها چند تا داستانک دارم.نظرت را بنویس استاد

سلام همسایه های3 سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 13:04 http://rezatehranii3.blogfa.com

این هم وب سومم.منتظرتم دوست من

سنجد یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 21:53 http://senjed.blogsky.com

یه لحظه تنم لرزید .... واقعا تبریک می گم .. این چند جمله با این همه مفهوم محشر بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد