داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

انتظار

 از همان لحظه ای که مرد خانه را ترک کرد و سر کار رفت ، زن دست بکار شد .

لباس های مرد را تمیز و اتو کرد ، خانه را آراست ، غذای مورد علاقه مرد را پخت و بعد بهترین لباسش را که مرد دوست داشت پوشید و به انتظار مرد نشست .

شب ، وقتی که مرد به خانه برگشت ، خسته بود !

زن بدون آنکه به مرد نگاهی بکند و حرفی بزند سفره شام را پهن کرد .

مرد با خودش گفت : اصلا حوصله مرا ندارد !! با یک لقمه غذا می خواهد دهانم را ببندد ،
و بی آنکه نگاه منتظر زن را ببیند رفت و خوابید .

و زن در حالی که همه شور و نشاط خود را با سفره شام جمع می کرد صبورانه به انتظار بیدار شدم مرد نشست تا بار دیگر سفره را بگسترد .

نظرات 9 + ارسال نظر
تارا شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:58 http://dokhtare-darya.blogsky.com

اوووووووووووووووووولللللللللللللللل
همه مردا همین جورن
به من هم سر

البته نه همشون

بچه ی بد شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 18:35

چرا
همشون

نه خیرم

حالا که اینطوریه

هیچکدومشون

نرگس شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 19:08 http://nargesb.blogsky.com

به به !
نویسنده ی معروف بلاگ اسکای !
مدیران خیلی تحویلتون میگیرنا ! :پی
مرسی که به من سر زدی همسایه .
آخی نازی . همیشه مردا همینطورین ! شما این بلا رو سر خانومت نیار ! :دی
راستی چه خوب که شما این قالب رو دارید .
بلاگ اسکای که لطف کرده و پاکش کرده .
میشه کدش رو به منم بدید ؟!

حالا معروفیت رو از کجا در آوردی ؟

تارا یکشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:28 http://dokhtare-darya.blogsky.com

سلام امروز هم من اوووووووووووووووووول
ممنون از اینکه بهم سر زدی
بازم بیا. من آپم

بازهم میام

هپلی یکشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:24 http://happali.blogsky.com

سلام به همه دوستان گلم

از اینکه به بلاگه حقیر من سر زدین و نظر گذاشتین خیلی ممنونم

ولی خواستم بگم که تو همین پست که شما زحمت کشیدین و نظر دادین یه نکته کوچیک هست !!!

اونم اینه :

------------------------------------------------------------------
زن بدون آنکه به مرد نگاهی بکند و حرفی بزند سفره شام را پهن کرد .

مرد با خودش گفت : اصلا حوصله مرا ندارد !! با یک لقمه غذا می خواهد دهانم را ببندد ،
و بی آنکه نگاه منتظر زن را ببیند رفت و خوابید .
------------------------------------------------------------------
منظوره من از این تیکه این نبود که مردها اینجورین یا زن ها !!!

منظور من این بود که هر دو به فکر همدیگه هستن ولی بلد نیستن به زبون بیارن !

مرد وقتی به خانه آمد ! منتظر یه خسته نباشید از طرف زن بود که زن بهش حتی نگاه هم نکرد !

مرد هم وقتی دید حضورش تاثیری روی زن نداره بدون حرف رفت خوابید

این دوطرفه است دوستان

نه یک طرفه

حالا یا من نتونستم منظوره خودمو درست بگم !

یا شما فمینیست های مدرن کلهم توجهی به باقی متنم نداشتین و این یعنی ضعیف کشی !

شوخی بودا ! جدی نگیرین

مهسا کوچولو یکشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:04 http://little-lady.blogsky.com/

احتمالا اون زنه من بودم
چون همه ی رفتارای من باعث سو تفاهم میشه
اون مرده هم یکی بد تر از خودم

چه شود !

مهسا کوچولو یکشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:08

همین میشه که تو نوشتی

فکر کنم یه خورده بد تر هم بشه !

دوست دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:04

شمااحتمال ندادی یک نفر،فقط یک نفر این سرقت ادبی تون رو بفهمه؟

دریا جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 23:20 http://www.fararazvagheiat.blogfa.com

سو تفهم
چه بد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد