داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

عشق بچگی !



از همون بچگی علی و میترا با هم بودن
نگاهشون رو وقتی می دیدی که از شوق هم چشم هاشون برق می زد می فهمیدی
راستش رو بخوای ما بچه محل ها خیلی حسودیمون می شد به علی
آخه همه ما از بچه گی با هم بزرگ شده بودیم
من و سعید و علی و ... و میترا
ولی علی و میترا ....
وقتی همه ی اهل محل رفتن خونه ی میترا اینا واسه خواستگاری همه نتیجه رو می دونستن
الان بعد از ۵ سال ، روم نمیشه تو صورت میترا نگاه کنم
چون باید به عنوان شاهد سند طلاق رو امضا کنم
کی فکر می کرد علی تو زندگی اینجوری باشه !
نظرات 7 + ارسال نظر
ناناز دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 21:37 http://onlynanaz.blogsky.com

سلام
روزگار غریبی ست ‌! همیشه از کسی هایی که انتظار نمی رود کارهایی عجیبی بر می آید ..مرسی از اینکه سر زدی دوست من.

ارش شنبه 18 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 22:14 http://kaver.mihanblog.com

همه مطالبتون رو خوندم بار دوم هست که میام.خیلی خوشم امد.کوتاه و با مفهوم.این یعنی اصل یه وبلاگ. میگم چرا تبادل لینک نداری؟

مریم سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 00:03 http://malekeyeatash.persianblog.com

سلام کجایی بابا؟

سارا دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 19:35 http://happali.blogskay

دلم برات تنگ شده زود بیا تهران

سارا

حمید دو صفر هشت یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 14:26

سلام . من دوباره اومدممممممممممم . بعد از حدود یکسال دوباره اومدم . تموم مطالبتو از زمانیکه نبودم تا به الان خوندم . خیلی جالب و نکته دار مینویسی . مثه همیشه . مثه اونقتها . منو میشناسی ؟؟ منو بجا میاری؟؟؟ میدونم که میشناسی ؟؟ آخه ............ . ای ول . منتظر بقیه نوشته هات هستم . مرسی . بای بای

گلسا پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 19:32 http://www.golsa.blogsky.com

سلام چطوری همسایه.. تو که هنوز آروم آروم آپ میکنی تنبل.. دلم واسه نوشته هات تنگ شده بود اومدم خونت..ما رو از نوشته های زیبات بی نسیب نکن تند تند آپ کن
موفق باشی:X

مینو خانم سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:24 http://torshidegan.blogsky.com

مردان همیشه یک آغوش بی تجربه را برای آغوش پر تجربه خود میخواهند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد