داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

بی خیالی


ماشین حسابش رو روشن کرد
کرایه خونه + قبض آب و برق و تلفن + قسط ماشین + .....
همین طور که جمع می  کرد سرش بیشتر سوت می کشید !
یه نگاه به فیش حقوقش
یه نگاه به رقمی که ماشین حساب نشون می داد
باید چی کار می کرد ؟
نظرات 4 + ارسال نظر
گلسا جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 20:16 http://www.golsa.blogsky.com

ای بابا...
سلام.. توی عمق نوشتت که بری باید بشینم و گریه کنم واسه مردم مملکتم که همین طوری دارن تموم میشن و صداشون هم در نمی یاد..نمیدونم این تقاس چه اشتباهیمونه که داریم پس میدیم اما امیدوارم که به زودی تموم بشه...
موفق باشی همسایه کلی خوشحال شدم دیدم آپ کردی..:*

حمید شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:05 http://www.ghatre.blogsky.com

سلام
اولین باریه که میام اینجا .
با اجازه میخواستم یه کمی نقدش کنم . البته زیاد از نقد سر در نمیارم . ول خوب ...
ببین یه جوری تمومش می کردی که بی خیالی رو برسونه . ولی خوب بود .
حالا لطفاْْ اگه دوست داشتی بیا طرفای ما نقدمو پس بده .
خوش باشی

مهرداد سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:18 http://mri.co.sr

سلام وبلاگ خوبی داری
اگه وقت کردی یه سر هم به ما بزن
انواع کد های جوا سکریژت دانلود و مطالب دیگه تو وبلاگم موجوده.

سارا دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 19:46 http://happali.blogskay.com

تا به کی باید رفت از دیاری به دیاری دیگر
نتوانم نتوانم جستن
هر زمانی عشقی و یاری دیگر کاش ما دو پرستو بودیم که همه عمر سفر می کردیم از بهاری به بهاری دیگر
آه اکنون دیریست فرو ریخته در من آوار ی از ابر گران چو می آمیزم با بوسه تو بر روی ؟ می پندارم میسپارد جان عطری گذران آنچه آلوده است عشق غمناکم به بیم زوال که همه زندگیم میلرزد . چون تو را مینگرم مثل این است که از پنجره تک درختم را سرشار از برگ در تب زرد خزان می نگرم مثل این است که تصویری را روی جریان مغششوش آب روان می نگرم بگذار که فراموش کنم تو چه هستی جز یک لحظه
یک لحظه که چشمان مرا می گشاید در برهوت
آگاهی بگذر که فراموش کنم دلم را که به نگاه تو آلودست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد