داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

فرار




  پول که نداشت ، هرچی هم نامه نوشته بود به سازمان و دانشگاه پولی برای 
  تحقیقاتش  ندادن .
  تو خوابگاه روی تختش دراز کشیده بود که از بلندگو صداش کردن !!
  رفت دم در .....
  یه مرد شیک با یک دسته گل به استقبالش اومد و بدون اینکه حرفی بزنه گل و یک  
  پاکت رو به دستش داد و رفت !!
  طاقت نداشت که برسه توی اطاقش ، همون جا پاکت رو باز کرد !!
  یه چک بود به مبلغ ۶ میلیون ... 
  یه نامه هم بود ؟!
  شروع کرد به خوندن نامه :
                       بدین وسیله از شما دعوت می شود تا با سفر به کشور ما ....
  درجا خشکش زد ، دسته گل از دستش افتاد ، فکر می کرد خواب می بینه !
 دسته گل رو برداشت و رفت ... 


نظرات 9 + ارسال نظر
ساهیک پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 00:23 http://www.tabar.blogsky.com

بادرود فراوان.....حتما دست غیب!!!!؟؟ بوده..شاید جن!!!

بانوی افسونگر مهتابی پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 13:09 http://gwtw1939.blogsky.com


سلام دوست عزیزم!!!داستانهای کوتاهتون را خوندم.پر معنا بودند.تا آن هنگام ک کشور ما اسیر شرایط جهان سومی هست باید بیشتر از روز شاهد پدیده ی فرار مغزها بود.کامیاب باشید!!!

گلسا جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 19:02 http://www.golsa.blogsky.com

سلام مهربون..
داستانها تون رو خوندم کلی هم لذت بردم موفق باشی..

جوجول و کوالا جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 19:12 http://shivana.blogsky.com

قلم خوبی داری...
حقیقتو میگییییییی

آتنا جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 23:03 http://faryade-ashegh.persianblog.com

سلام دوست عزیز...ممنون از اینکه به من سر زده بودی... من همه پستایی که تو صفحه خوندم ( خیلی خوشم اومد) با اجازه یه لینک میدم...موفق باشی....

ارش سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 18:41 http://kaver.mihanblog.com

سلام دوست خوب و مهربونم . همه مطالبت رو خط به خط خوندم . من عاشق این جور نوشته ها هستم. با اجازتون ازشون کژی برداری کردم. امیدوارم که همیشه موفق باشید . اگه ابدیت کردین من رو هم خبر کنین. موفق و سربلند باشید.

مردیخی جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 19:25 http://www.girl.blogsky.com

و رفت....
کجا؟
رفت جایی که فراموش کنه کی بوده و کجا بوده
رفت تا با علمش کمک ادم شیک پوش ها کند تا فرزندان و نسل های بعد از او همچنان از ادم شیک پوش ها تو سری بخورند
چرا؟ چون باباشون دوست نداشت کمی با سختی ها دست و پنچه نرم کنه.
کوفق باشی. قشنگ بود

گلسا جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 21:57 http://golsa.blogsky.com

سلام سلام کجایی آپ نمیکنی..
منتظر نوشته های جدیدت هستم.. موفق باشی مهربون:*

بهار شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 23:05 http://www.ashegh-mashogh.blogsky.com

درود سال نو مبارک . // آپ نمی کنی ؟؟ //

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد