داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

من و قلک


بابا پول تو جیبی ام رو که می داد ، مامان می گفت : بنداز تو قلک

هرروز شکم قلک از پول سر و صدا می کرد و شکم من از بی پولی .

نظرات 7 + ارسال نظر
سارا شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:36 http://chandkalame.persianblog.com

سلام اخ جون اول شدم ..........هپلی جونم عالی بود چطوری اینطوری مینویسی کوتاه توی دو سه تا جمله ولی کامل و محکم
.............گلم موفق باشی ..........پیش منم بیا آپدیتش کردم ولی تو رو خدا نزنی تو ذوقم ها ..........همه که مثل شما نمیشن.....

کلمه(سارا) دوشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 20:18 http://chandkalame.persianblog.com

سلام هپلی جونم..........کجایی گل من؟ پیش من نمیای؟؟ آپ کردم ....منتظرتم

ایمان چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 13:31 http://readables.persianblog.com

سلام دوست خوبم.نوشته هات حرف ندارن امیدوارم همیشه موفق باشی.ممنون که به من سر زدی.خوشحال میشم بازم ببینمت.قلمت پایدار و پیروز باشی.

سارا جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:35 http://chandkalame.persianblog.com

سلام هپلی جونم دوباره.........راستی چرا دیگه نمینویسی؟؟......دیگه هم اینکه من لینکت کردم بی اجازه.......بعدم آپ کردم دوست داشتی بیا

بــاران سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 14:34 http://manzelgah.blogsky.com

سلام...
تو کجایی؟
از ۱۳ اسفند؟؟
بابا دوستاش...آقایون با مرام بامعرفت اقلا شما یک سراغی از این رفیقتون بگیرید.
من که نگرانم شما رو نمیدونم.

جاسم دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:20 http://www.alavi.persianblog.com

سلام و خوب این اولین باری بود که اومدم اینجا البته لینک رو هم امروز به هم دادی . آفرین خوبه امیدوارم زودتر باز هم آپدیتش کنی البته من یه یک ماه دیگه میام که دوباره یک دفعه ای چند تا نوشته قشگ بخونم . موفق باشی . یا حق

منسی پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 04:13

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد