داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

مرد سالار


    پدر راهنمایی می کرد و پسر در حالی که نگاهش با چپ و راست شدن دست پدرش همراه شده بود به سخنانش گوش می کرد .

     -- زن مثل گردو می مونه باید خردش کرد و بعد مغزش را درآورد و جوید .

     -- زن مثل زعفرونه باید حسابی بکوبیش تا خوب عطر و رنگ بده

     -- زن مثل نمد میمونه باید یک نقشی بهش داد و تا میخوره کوبید تو سرش تا شکل بگیره

     -- زن مثل ……………

  پسر فریاد کشید : مواظب باش داره می سوزه

  پدر دستش را گزید و برسرش کوبید و گفت : خدا به دادم برسه این عزیزترین لباس مادرته !!

نظرات 8 + ارسال نظر
سطاطائیل یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:11 http://satataeil.blogsky.com

واقعا باحال بود . این اولین باره که به بلاگت سر می زنم . ولی بهت دمت گرم . D:

فرزاد دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1382 ساعت 15:15 http://www.dangerkids.blogsky.com

سلام وبلاگه جالبی داری پیش ما هم بیا

مهدیه دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1382 ساعت 15:51 http://http://www.mahdieh2.blogsky.com

سلام
مطلبت قشنگ بود واقعا آدمهای که از دست زنها خسته شدند مرتب از خودشون و کارهاشون تعریف می کنن و در برخورد می بینی طرف همه حرفهاش خالی بندیه !!!!!!
خوشحال می شم به من هم سر بزنی

سرمه سه‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:54 http://avayeatash.blogsky.com

به به خیلی کِیف کردم...مَردان دیگه چه میشه گفت؟! هه هه!
خوش باشی!

اومبرتو سه‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:01 http://no1.blogsky.com

زن . زن .زن . میشه یه کم در مورد یه چیز دیگه صحبت کنیم . مثلا . مثلا .. . در مورد زنان .

ناینتین سه‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:59 http://nineteen.blogsky.com

...

باران سه‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1382 ساعت 15:16 http://manzelgah.blogsky.com

سلام دوست عزیزم
نوشته هات خیلی زیباست و معنی دار و مختصر.
به وبلاگ تنهای من هم سر بزن.

جودی ـآبت چهارشنبه 3 دی‌ماه سال 1382 ساعت 22:03

هپلی عزیزم
زیبا بود و جذاب .
موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد